به گزارش خبرنگار فرهنگی کتاب «من هم دلم گریه میخواست» بازخوانی زندگی و هنر عطاءالله صفرپور، هنرمند فقید و نمایشنامهنویسی است که در جبهههای جنگ تحمیلی فعالیت داشت. این اثر نه تنها به عنوان یک بیوگرافی، بلکه به عنوان یک مستند تاریخی عمل میکند که تلاشها و آرمانهای فرهنگی-هنری در دوران دفاع مقدس را به تصویر میکشد.
کتاب با مقدمهای آغاز میشود که نویسنده تجربیات و دیدگاههای خود را در مورد اهمیت خنده و شادی حتی در شرایط سخت جنگی به اشتراک میگذارد. نمایشهای کمدی و سیاهبازی، به ویژه نمایش «جیجک علیشاه» که توسط عطاءالله صفرپور در جبههها اجرا میشد، مورد توجه قرار گرفته است. این نمایشها نه تنها برای سرگرمی رزمندگان بودند بلکه به عنوان یک عنصر مهم برای بالا بردن روحیه آنها و ایجاد امید در میان آنها عمل میکردند. بخشی از کتاب به بررسی تاثیرات بلندمدت نمایشهای صفرپور بر روی شرکتکنندگان و تماشاچیان میپردازد.
آزاده جهاناحمدی، کارشناس حوزه کتاب، در یادداشتی به معرفی این اثر پرداخته و آن را از زوایای مختلف بررسی کرده است.
فصل چهار سریال پایتخت سکانسهایی در غسالخانه داشت. غسال شیرین آن سریال که سر صبر و با حوصله برای سحری کتلت میخورد، مرحوم عطاءالله صفرپور بود. احتمالاً شما هم مثل من گمان میکردید این هنرپیشه شمالی از هنروران همان خطه است. اما وقتی کتاب «من هم دلم گریه میخواست» را دیدم، تازه فهمیدم مرحوم صفرپور در عین گمنامی برای ما مخاطبین عادی و غیرشمالی تلویزیون در خطه شمال و برای خودش، هنرمندسرشناسی بوده است.
کتاب «من هم دلم گریه میخواست» که به زندگی صفرپور پرداخته است، در دفتر فرهنگ و مطالعات پایداری استان گلستان تهیه شده است. این کتاب از دو بخش تشکیل شده است که بخش اول با نام «سیر زندگی از تولد تا مرگ» به زندگی نامه عطاءالله صفرپور، هنرمند سیاهباز فقید گرگانی میپردازد و بخش دوم آن با عنوان «جیجکعلیشاه در جبهههای جنگ تحمیلی» به حضور سیاهبازان گرگانی در میدان جنگ و در میان رزمندگان اسلام اشاره دارد. در فصل پایانی «من هم دلم گریه میخواست» مشخصات فردی، فهرستی از فعالیتهای «آموزشی و تخصصی»، «سریال، فیلم، تله تئاتر» «تقدیرنامهها» ، سوابق در «روزنامهها، مجلات و خبرگزاریها»، اسناد و مدارک و عکسهای مرحوم صفرپور به همراه منابع و مآخذ آورده شده است.
صفرپور در سال 1324 در شهر گرگان متولد شد و مانند غالب کودکان کودکی پرشیطنتی داشته است. برای همین مادر برای اینکه اندکی نفس راحت بکشد، او را به مکتب میفرستد و به این ترتیب فصل جدیدی از زندگی برای او رقم میخورد. اما عطاءالله تمام تنبیههای بدنی ملای مکتب را به جان میخرد و دست از بازیگوشی برنمیدارد. این هنرمند نامی در خاطراتش از بزرگواری و مهربانی پدر، صبوری و اقتصاددانی مادرش خاطرات جذابی تعریف میکند که همه آنها نشانگر این است که در چه خانواده و با چه سطح فکری بزرگ شده است؛ خانوادهای با جمع گرم ودوست داشتنی.